.............
یادروزهایی که بی تو می گذرد
گر چه با یاد توست ثانیه هاش
ارزو باز می کشد فریاد
در کنار تو می گذشت ای کاش
ای تو با روح من از روز ازل یار ترین
کودک شعر مرا مهر تو غمخوارترین
گر یکی هست سزاوار پرستش به خدا
تو سزاوار ترینی تو سزاوارترین
عطر نام تو که در پرده جان پیچیده ست
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین
ای تو روشنگر ایام مه الوده عمر
بی تماشای تو روز و شب من تار ترین
در گذر گاه نگاه تو گرفتارانند
من به سرپنجه مهر تو گرفتار ترین
غم مخور ایام هجران، به روزگار وصل مىانجامد.
در ناامیدى، امید دیدن باقى است.
پایان شب سیه، سپیده آمدن توست.
یارب! به که شاید گفت، ما دلشدگان کوى اوییم.
اندک اندک، فصل ظهور نزدیک مىشود.
رهرو آن نیست که، بى ردّ و نشانى از تو قدم بردارد.
با یک گل؛ فقط با یک گل بهار مىشود.
گر صبر کنى، طعم فرج را خواهى چشید.
مرد آخربین، شیعه مخلص توست.
آب روشنایى است، و تو از آب روشنترى.